مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد. برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند ، نزد قاضی برود و شکایت کند. اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابهجا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت، دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار می کند و….
منبع: قضاوت آنلاین؛ پایگاه آموزش و نشر الکترونیکی مطالب حقوقی به همراه آموزش های صوتی و ویدیویی قصه هایی برای پدران، فرزندان و نوه ها از پائولو کوئیلو
افراد شکاک و بدبین نهایتا باعث آزار خودشون هستند. جامعه به بدترین شکل ادبیات رفتاری بهشون آموزش میده و حتی ممکنه عزیزانشون ترکشون کنند.تنهایی و خاری قرین لحظه هاشون میشه و تا ابد حسرت احترام و محبت بر دل خواهند داشت.
با سلام
گرچه شک اصولي مقدمه يقين است اما نبايد غاقل شد که افراد شکاک و بدبين علاوه بر آزاد خويش، موجب آزار اطرافيان خود نيز مي شوند.
به نظر مي رسد که عوارض برشمرده شده به اطلاقي که عنوان نمودبد، صادق نباشد بلکه بسته به اين دارد که فرد مورد نظر از چه پايگاه اجتماعي در جامعه برخوردار باشند.
نظر شما بنده را به ياد جمله اي از فيلسوف شهير انگليسي برتراندراسل انداخت که ذکر آن را بي ارتباط با موضوع حاضر نمي بينم و آن اين که
«انسان هاي بسيار بسيار منطقي، به ميزان منطق شان، بي منطق هستند.»