همه ما به شفقت و مهربانی اعتقاد داریم. شفقت در اصل نوعی از کیفیت ذاتی انسانی است که در درون هر یک از انسانها وجود دارد ولی شرایط تحقق و برانگيختن آن، شرایط خاصی هستند، چرا که مهربانی و بخشندگی یک رفتار ساده و آسان نیست بلکه باید بزرگی خاصی را در درون خودتان حس کنید، همان عظمتی که از «خود» تان ناشی میشود نه از ثروت، قدرت و یا مقامهایی که در اجتماع به شما نسبت داده میشود. بزرگی باید از«خود» آدمی ناشی شود وگرنه مهربانی خلق خیالی بیش نیست.
در رمان فلسفی «شازده کوچولو» از «سنت اگزوپری» دیالوگ جالبی بین دو شخصیت اصلی قصه است که نیاز درونی بشر به شفقت و مهربانی را عنوان می دارد. «شازده کوچولو پرسید: دوست داشتن بهتره یا دوست داشته شدن؟ روباه جواب داد: کدوم یک برای پرنده مهم تراست؟ بال چپ یا راست؟»
اگر به تمامي مذاهبِ اصلي جهان نگاه کنید، تعالیم مربوط به مهربانی را به عنوان اصول بنیادی و بخشی از ایمان خود معرفی کردند. رهبران مذهبی، در تغییر دیدگاه مردم و تاثیرگذاشتن بر بخشهای هیجانی مغز و واداشتن مردم به تغییر آگاهی و نحوه تفکرشان مؤثرند اما همهی اعتبار مهربانی را نباید به مذهب داد، چون طبیعت هم نقش کمک کننده در این زمینه داشته است.
یک مرور سریع در تاریخ طبیعی شفقت و مهربانی نشان می دهد که مهربانی نه فقط از زمان خلق انسانها بلکه قبل از آن و حتی پیش از پیدایش گونه هوموساپین، احساساتی همچون شفقت، عشق و همدلی در خزانه ژنتیکی گونهها موجود بوده و زیست شناسان درباره چگونگی تکامل این صفات نظریاتی دارند. این پدیده از طریق «اصل انتخاب خویشاوند» رخ میدهد. اصل انتخاب خویشاوند این است که حیوان نسبت به خویشان نزدیکش، احساس شفقت میکند و بدین ترتیب با شفقت به ژنهای زیربنایی خودش کمک می کند. در مورد این اصل، خبر بد این است که، این نوع شفقت طبیعتاً تنها محدود به مرزهای خانواده است اما خبر خوب آن است که در ادامه روند تکامل نوعی منطق ثانویه تکاملی هم پدید آمد که زیست شناسان به آن نوع «دوستی متقابل» می گویند. به بیان ساده، شفقت ترا به انجام کارهای خوب برای دیگران سوق میدهد و آنها هم گاهی جبران میکنند. بنابراین شفقت به دوستان و متحدان فرد گسترش مییابد اما با این وصف هنوز به عشق جهانی نرسیدهایم و با آن فاصله داریم.
اگر حادثه بسیار بدی برای یک دوست بیفتد، بسیاری از شما واقعاً ناراحت میشوید اما اگر در روزنامه بخوانید گخ یک اتفاق واقعاً وحشتناک برای کسی رخ داد که وی را نمی شناسید، مثلاً زمانی که نتایجِ وحشت آمیزِ جنگ، قحطی، زلزله و یا سونامی را مشاهده می کنید، احتمالاً به راحتی با آن کنار میآیید. این طبیعت بشر است. این حالتی است که به آن «فرسودگی مهربانی» میگویند. پس اینکه مهربانی در ذات ما وجود دارد اما به خودی خود منجر به «عشق جهانی» نمی شود و جهان را هم نجات نمیدهد. شفقت شامل آن ظرفیتی میباشد که میتواند به وضوح ذات رنجش را مشاهده کند. آن قابلیتی است که به واسطه آن انسان با خود بگوید «من جدا از این رنجش نیستم» و این یعنی فهم ارتباط خود با کل خلقت، که ما عضوی از آن خلقت هستیم.
نقل قولی است از دانشمند شهیر آلبرت اَنیشتَين:
انسان، عضوی از کلیتی است که ما آن را جهان مینامیم. او به مکان و زمان منحصر شده است. انسان خودش، افکار و احساساتش را مستقل از سایر چیزها تجربه میکند، آن استقلال مانند یک نوع اغفالِ بصري از آگاهی اوست. این پندارِ بیهوده، مانند یک زندان ما را محدود به آرزوهای شخصی و محبت نشان دادن به افراد مشخصی در زندگیمان میکند. وظیفه ما میبایست، آزاد کردن خویش از این زندان بوسیلهی گسترش حلقه مهربانی باشد، تا تمامي مخلوقات زنده و کل طبیعت را با زیبایشان در آغوش بگیریم.
متأسفانه فرهنگ ما وسواس کمالگرایی دارد. همه ما در قدم اول باید در پذیرش این مسئله باشیم که انرژی و خواست کمک کردنِ ما به دیگران محدود است. از آنجا که مهربانی ارادهای برای خوشحال بودنِ دیگری است، یقیناً شخص باید خود احساس خوشحالی داشته باشد و بعد بخواهد آنرا با بقیه قسمت کند. لذا پژوهشگران حوزه علوم انسانی به نتیجه رسیدهاند، شرایطی که منجر به دوستی و اتحاد افراد میشود، قرار گرفتن در«موقعیت برنده – برنده» است ولی شرایطی که منجر به دشمنی افراد میشود، قرار گرفتن در «موقعیت برنده – بازنده» است.
«موقعیت برنده – بازنده» مثل مسابقات ورزشی است که یک برنده و یک بازنده دارد. مثلاً در تنیس هر امتیاز یا به نفع شما و ضرر طرف مقابل است یا به نفع طرف مقابل و به ضرر شما اما «موقعیت برنده – برنده» مثلاً در حوزه اقتصاد، اگر چیزی بخرید یعنی شما آن جنس را به پولش ترجیح دادهاید و فروشنده هم پول شما را به آن جنس برتری داده که در نتیجه آن هر دوی شما احساس میکنید، بردهاید.
شفقت به صورت طبیعی در کانالهای ارتباط «موقعیت برنده – برنده» انتقال مییابد و تاریخ نشان می دهد که جهان از عصر حجر تا به حال، به سمت افزایش این موقعیت در حرکت است. سوالی که مطرح می شود این است که، چرا هنوز دنیا غرق عشق، صلح و درک متقابل نشده است؟
هرچند پاسخ به سئوال فوق کمی پیچیده است اما چند چیز قابل توجه هست. اولاً هنوز «موقعیت برنده – بازنده» زیادی در دنیا هست. ثانیاً بعضی وقتها مردم «موقعیت برنده – بازنده» را در دنیا تشخیص نمی دهند و در هر دوی این موارد فکر میکنم که سیاستمداران میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. چون این فقط وظیفه مذهب نیست بلکه سیاستمداران هم میتوانند «موقعیت برنده – برنده» را آشکار کنند. مثلاً ارتباط اقتصادی در این زمینه بهتر از محاصره اقتصادی و تحریم است. سیاستمداران باید آگاه باشند که وقتی مردم دنیا به آنها نگاه میکنند، به ملت آنها نگاه میکنند و دنبال نشانههایی هستند تا بفهمند رابطه شان با ملت آنها از نوع «موقعیت برنده – برنده» یا «موقعیت برنده – بازنده» است. ویژگی های روانشناختی آدمی طوری است که دنبال چنین نشانههایی میگردد. «آیا ما مورد احترام قرارگرفتهایم؟» زیرا به صورت تاریخی اگر گروهی مورد احترام قرار نگیرد، وارد «موقعیت برنده – برنده» با دیگران نمی شود. پس ما باید مواظب نشانههایی که میفرستیم باشیم.
یادمان باشد: اثری که بر قلب دیگران بر جای میگذاریم، بر قلب ما نیز حک میشود، اگر نیک باشد، نیکوتر و اگر بد باشد،بدتر.
در نهایت با اینکه شفقت و مهربانی در ذات انسانهاست اما متاسفانه اینها به صورت انتخابی گسترش مییابند و کار زیادی باید کرد تا این را تغییر داد هرچند هیچ کس تا به حال نگفت انجام کار خدا آسان خواهد بود.