رضا شاه چگونه توانست پنج راهزن نظامی را شناسایی کند؟
سپهبد امیر احمدی از افسران و همراهان رضاشاه می گوید: روزی رضا شاه با خبر شد که در مسیر یکی از شهرهای جنوب، شبها راهزنان سر راه مسافرین در بیرون شهر را گرفته و داروندار و پول آنها را به یغما می برند. دستور می دهد امیر احمدی یک کالسکه آماده کند تا با هم به محل و جاده مربوطه بروند.
امیر احمدی به شاه عرض می کند: اجازه بدهید من تنها بروم، شما شاه هستین و امکان دارد بلایی سرتان بیاید، درست نیست که شما شخصا بیایید.
امیراحمدی می گوید، شاه فرمودند: «خودم باید باشم تا ببینم چه خبر است»
آنان راه میافتند و شب هنگام با لباس شخصی به نزدیکی آن منطقه میرسند.
امیر احمدی میگوید: رضاشاه صورت خود را نیز پوشانده بود که ناگاه ۵ نفر مسلح راه را بر ما سد میکنند و میپرسند بکجا میروید؟
رضا شاه پاسخ داد: «میخواهیم به شهر برویم.»
راهزنان میپرسند: پول دارید؟
رضا شاه میگوید: «آری پول هم داریم.»
مطلب مرتبط: مبارزه با فساد گرگ قبرستان می خواهد |
دزدها میگویند: عبور از اینجا خرج دارد باید پول بدهید تا رد شوید.
رضاشاه پیاده شده و مقداری پول به آنها می دهد و دست آخر می پرسد، سیگار هم هست بدهم خدمتتان؟
راهزنان میگویند داری؟
می گوید: بلی.
سپس به هرکدام یک نخ سیگار میدهد، و خودش سیگارها را با کبریت برایشان دانه دانه روشن می کند و می پرسد حالا می توانیم برویم؟
راهزنان می گویند: اختیار دارید، بفرمایید حالا راه باز است.
آن شب رضاشاه به هنگ می رود و شب را در آنجا می ماند و صبح زود در مراسم صبحگاهی هنگ شرکت کرده و بعد از صبحگاه می گوید: آن ۵ نفر که دیشب راه را به آن درشکه بسته و پول گرفته بودند از صف بیرون بیایند. همه ساکت بودند و کسی جرات نمیکند بیرون بیاید.
مجدداً با صدای مهیب خود میگوید بیایند بیرون، چرا که اگر خودم آنان را بیرون بیاورم، ایل و تبارشان را هم از بین میبرم. دیشب کبریت زدم و چهره یک به یکتان را دیده ام و میشناسم، بیایید بیرون. باز همه ساکت و خبردار ایستاده بودند.
رضا شاه دستور میدهد، همه ۵ قدم به عقب بروند. همه اجرای امر میکنند و میبینند ۵ نفر نقش بر زمین افتاده اند. آنها از ترس درجا سکته زده و مرده بودند.
رضاشاه فریاد میزند: «من اینجا هنگ گذاشتم، تا امنیت مردم برقرار شود، بعد افراد هنگ، خود راهزن شده و سر راه مردم را میگیرند! اول شک داشتم، برای همین خودم رفتم ببینم. تا مبادا لاپوشانی کنید.»
آری ماموریت تمام شد و رضاشاه برگشت و دیگر سابقه نداشت که در آن منطقه دزدی شود.
برخورد اینچنینی در مقابل دزدان و راهزنان مختص کسانی است که خود دزد نباشند.
بی جهت نیست که گفته اند:
آن کس که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.
وقتی مسئولی خود فاقد ایراد باشد، خوب می تواند از عهد مسئولیت خود بر آید.