می گویند روزی رضا شاه پهلوی در راه سعد آباد پیر مرد پیاده ای را دید و سوار اتومبیل خودش کرد و به مقصدش که تجریش بود رساند.
هنگامی که پیر مرد از اتومبیل پیاده شد ، رضا شاه صد تومان هم به او انعام داد ،
پیر مرد به رضا شاه گفت : قربانت بشوم من صد تومان شما را نمی خواهم
فقط امر بفرمایید تنها فرزندم را که به خدمت نظام بردهاند معاف کنند که بدون کمک او چرخ زندگی مان لنگ مانده است!
رضا شاه گفت : پدر جان ؛ این صد تومان را ببر به آن پدر سوختهها رشوه بده حتما پسرت را معاف می کنند!
لینک کوتاه مطلب:
https://www.ghazavatonline.com/?p=50579
جستجوگر انجمنهای مشاوره حقوقی